بدون مقدمه،چون داستان کوتاه وجالبی هستش
کارگر و آفتاب
امام صادق(ع) جامه زبرکارگری برتن و بیل در دست داشت و دربوستان خویش سرگرم بود.چنان فعالیت کرده بود که سراپایش را عرق گرفته بود. در این حال ابوعمرو شیبانی رد شد وامام رادرآن تعب و رنج مشاهده کرد.پیش خود گفت شاید علت اینکه امام شخصا بیل به دست گرفته و متصدی اینکار شده این است که کسی دیگر نبود و او خودش ناچار دست به کارشده...
جلوآمد و عرض کرد این بیل را به من بدهید من انجام می دهم.
امام فرمود:نه،من اساسادوست دارم که مرد برای تحصیل روزی رنج بکشد و آفتاب بخورد!!!
نظر یادتون نره...!!!
تاریخ : پنج شنبه 93/4/26 | 6:34 عصر | نویسنده : امیرحسین صیادمحمدی | نظرات ()